چهارشنبه، فروردین ۲۶

بله ات را به اولین خواستگارت بگو
من نمی آیم
خرچنگی تخمدان ِ مادیان ِ سپیدم را چنگ می زند
مادیان ام عاشق شده است
یورتمه را پس پسکی می رود
دُم اش گیج می زند
و از زیرِِ دُم
به آهو ویابو چشمک می زند
وچاهارنعل
باباکرم می رقصد
منتظر زیرزبانی نباش
گلستان ِ به تاراج رفته
بویی ازگل نبرده است
منتظراجازه ی بزرگ ترهاهم نباش
پشت ِ درِ خِرفت خانه را
با کلون های باستیل بسته اند
سده هااست که آدینه می شود
جمعه ها پیش از آن که فرهادبخواندهم
روزهای بدی بودند

شنبه، فروردین ۲۲


حواسمون باشه که جریان چندش آورِ عربستان؛باعث نشه که میدون برای فاشیست ها,بازبشه وتوجه مون روازغارت های اقتصادی پرت نشه.خط ونشونی که دارن می کشن خطرناکه.....

چهارشنبه، مهر ۱۶

سه‌شنبه، اسفند ۱۳

چهارشنبه، بهمن ۲

سهل انگاری ده نمکی 5کشته وقالیباف 2زن که1نفرحساب میشه.

ازخودم تعریف نمی کنم دل ام دریایی است
بسیاری دل ا م را ندا زده اند که دریاجوابم بده
امًا آن قدرخروشان است که وقت نمی کند سرش را بخاراند
کولیان بر کناره اش می رقصند
وجویبارکوچکی از آن آبشخور بُز اسمرالدا است
واز قطره های آن گوژ شفا می یابد
ودیگر شخصیت برجسته ای نخواهد بود

سه‌شنبه، دی ۱۷

راست اش را بخواهی جایی ایستانده شده ام ببخشیدکه یواشکی صحبت می کنم پشتاپشتم اندیشه مرگی است رویاروی ام دستگاه دورنگاری است که تاچندی دیگر نه ماننداکنون تنهاسوت می کشد وکاغذهای سفیذبیرون می دهد برق پشت به من ایستاده و لَختی درنگ کرده است چراغ های چندزمانه ی چندگذرگاهه بی رنگ شده اند وسبز نه که برپرده سرخ نریخته که نقاش بی سودای اندیشه ای سترون تمامی رنگ ها را سپید می پندارد آدم ها ماشین ها رَج های در هم شلال نشده ی تابلوهای چهل تکه در خماری بی رنگی ی چراغ ها و بی فرمانی ی رایانه ها سرگردان اند بله من هم به قول شما خودم ایستاده ام با ذست های ام که در وداع با جیب سرگردان اند و هیچ جِیبی رابرای لحظه های آسایش نمی شناسند فعلا ایستاده ام پشت سر برق گویا قرار است او پیش از آن که به دار آویخته شود توبه نامه اش را بر کاغذ سفید پشت چراغ های بی زبان بنویسد دورنگار2باره سوت بکشد رج های تابلوهای چهل تکه در هم شلال می شوند چراغ ها ماشین ها را به مسیرهای از پیش تعیین شده بفرستند منتظرتماس بعدی من نباش خبر مرگ ام را در روزنامه های فردا صبح بخوان

نگاره از:خانمGelareh Tahmasebi

پنجشنبه، دی ۵

وجودشاعران ونویسندگان درهیچ جالازم ترازحکومت های دیکتاتوری ِرانتی نیست.هروقت رانتی جابه جابشه ،یه عده شون گم می شن یه عده شون رورسمامی گیرن!!!!جالبه که همه ی عملیات هم زنجیره ای یه!!!مفته اگه بیرزه
میگن ازمحمدنوری زادخبری نیست...مهدی موسوی واختصاری روهم که گرفتن..تازه چه خبر؟!!

دوشنبه، آذر ۱۱

می ترسم ؛

در آلوده ترین شهرجهان هان!هان!هان!ه ا ن!!!!!!!!!
نفسم سم سم سم بکشم 
عاشق شوم
ودرریزگردها فراموشت موشت موشت موشت شوم

پ.ش:::عکس خفٌت باررابه توان خداکنیدشایدمیان آلودگی هاببینندمان

یکشنبه، مهر ۲۸

یکشنبه، اسفند ۱۳

12 شوخی /جدی برای گندنای دوازدهه ات وسیزدهم آدم کشت

روزهای امسال {بی تو}آن سان مندرس شده که نوروزی ندارم

من به شکل مضحکی عاشق حماقت های مشترکمان بودم

کافی است هوای کابوس های مرا داشته باشی ؛مردن عین نمردن است

شرنگ بوسه های ات ذره ذره جانم راکاسته است ...نه می میرم ونه زنده ام

ای عشق!های و هوی دروغ نمی گذارد نغمه ای بسرایم

آن قدر دورتو چرخیدم تا پاک شد همه آلودگی ز جان

جمعه ها بی تو وباتو دراتتظارموهومات می گذرد

آدم کش بودی ولی مرا آدم حساب نکردی

دل َ م داری است هماره که رویاهای ام بر روی آن می رقصند

راستی یادت هست می خواستم ببوسمت سگ چشمان َت فراری ام داد؟

خنده دار تر از من تویی که عشق را باور داری

بی تو فردایی ندارم با تو تمام دیروزهای ام به فنا رفت

جمعه، بهمن ۲۷

می خوام اعتراف کنم که من عاشق یه آدم 2کاره شدم منظورم ازنظرسنی نیست شایدهم باشه یه وقت هم فکرنکنین این کاره س والا ناراحت میشم ازتون یا اگه فکرکنین اون کاره س نفرینتون می کنم ومی گم الهی جز به جیگر اون فکرتون بخوره حالا که شورای نگهبان گفته اشکال نداره که هرکی دلش خواست میتونه 2کاره باشه من هم پرده هاروکنارمی زنم وازدوست ودشمن نمی ترسم و اعتراف می کنم که یارم یامشغول پرواربندی ِ کابوس هامه ویا داره رویاهامو کشتارمی کنه

یکشنبه، بهمن ۱

وَ

وَ

دَرد دَرد دَرد که می دود زیر پوست َم ومی درد جانم بامن بودی عزیزم گفتی جانم جان جانانم من خسته ام خسته ام خاتون خسته از خستگی های خُرد خسته ام خسته ام از خستگی ها وخشم ها وخشونت ها وخشونت ها وشهوت ها و وحشت  و خشونت های خُرد خسته ام خسته ام خسته تر از آن َم که شراب چشمانت بامن بودی عزیزم وچشم ها ام یارای خشکیدن دار دار دار دارم زده دوری ات ونزدیکی ات و  درد که از تو رد می شود وبه یاد دوری از یار و دار ودیار ویار یار چونان که در کنارش سر می رود هو هو هو حوصله ام آه آه آخ خسته ام مرگ َم مردی در هم شکسته ودرخود غنوده بود که رویاروی خودش ازهم گسسته بود و پیوسته بود با تبری خونین از زخم بودن ونبودن با تو و قدم آهسته آهسته می رفت و ریشه های اش را می زد و قدم آهسته آهسته و گسسته پیوسته می رفت تادر شراب چشمانت باتو بودم عزیزم و درد که می دود ومی رود باتوکه خودم خودم که تو بودی بودم عزیزم

undefined

undefined قصه وشعر