شنبه، دی ۴

نمی دانم آیا توان وهمت بایسته ای در من هست که کم کم بخش های رمان به چاپ نرسیده ام (( ویرانی )) را در همین {تارنما}

بنویسم؟ البته باید رمان چاپ شده ی نیست در بازارم((خاطرات یک قاتل )) را هم برای شمابنویسم.اگرتوان داشته باشم....

http:a11s22.blogfa.comچندقصه ی کوجولو:

1--نیامده برگشت. خودش را جاگذاشته بود.برگشت.مراباخودش نیاورده بود. برگشت.تو راگم کرده بود.برگشت و دیگر بر نگشت....15/02/1388

2--پیش از این3تن بودند.چندمی که در جرز زمین فرو رفت - روی گسل - درون خودش
رفت. چندمی که در گردبادگم شد - بی تن پوش - هنوز در س مااا ع است.


چندمی در نقطه ی صفر است...شاید روزی تکثیرشود.22/12/82

3-- گفته بود مرابا نوشته های ام به خاک بسپارید.سپردند.هر روز سنگی تازه روی
گورش بود.زن اش پیش از آن که فیلم سازشود عکاس بود.نگاتیوهااماهمیشه شعله ور
بودو دل زن هم چنان درحسرت درک رازهای شوهر شعله ور.....16/11/1382

جمعه، دی ۳

و

ونهان ونهان   ونهان کاریت اگربامن نیست

برهان برهان برهان

می نمی ترسم

می نمی خواهم

تمامیت خواهی چفت های دهن را

وجاک های پیرهن را

و لولی ها  و  لولاها را ولنگ و وازبگذارم

که زنده شور این مردگی را
که زنده شور این مردگی
که زنده  زنده به گور هدایت را
چونان داغ غلامان برپیشانی

هم سنگ این واژه ی دست مالی شده...
باشم وباشیم
و گره گوارسامسا را از فرط طاعون
اس تف راغ
که می نمی ترسم
که چه؟
(زنده)
نه بمانم
یاچیزی هم سنگ این


وعیان  وعیان و عیان؟

کاریت اگر با من
دوباره قفل هارا به تعمیرگاه بفرستم
و مقنی بیاید و چاهی که در زنخدان توبود را
کاه گل
تاتنهامست وملنگ چشم های نو من نباشم و
بوی باران باشد و
 میهمانی مورچگان
که پرواز را نه برای به خاطر سپردن....
که برای از دست دادن بال   بال بال می زنم
که بدانی زندانی توهستم وچارچوب باور ها

می نمی خواهم برگ تسلیتی بفرستم برای چارچوب ها
که من گردن نهاده بر آن ها
شاید راه دیگری هم باشد
باید برای تمامی موریانه ها
دعوت به سور وسات بفرستم


من زیر گل می روم
و نهان و نهان و نهان
تو در تو در تو
در مازهای  راز
نه نوشتن را
به تجربه می گیرم
شاید آفریقای چشم تو
گرسنه بماند وچلچراغ در دست
مزا یافت می نه تواند

و زمان و زمان و زمان
      چونان تو
ازدست رفته بود
                         18آذرماه 89




بازگشت

undefined

undefined قصه وشعر