این هملت گوشی همراه دارد.با ماشین به گردش می
رود و بودن یا نبودن مساله اش نه ،شاید دغدغه و وسوسه اش هم نباشد. این نمایش نامه
بانام ((شاهزاده ی اندوه))،نوشته ی نمایش نامه نویس بسیارپرکارآقای محمد چرمشیر است که
کارش رامی شناسد.ازتازه ترین اندیشه های هنری آگاهی دارد و شاید بدون این که
اصرارداشته باشد،ساختار رادرهم می شکند.وقطعیت رابه شوخی می گیرد. این نمایش در
تالارسایه تئاترشهر درحال اجرا است .آقای محمدعاقبتی کارگردان آن رانمی شناسم ،
ولی بازیگر (کار ، تک بازیگراست)خوبی به نام افشین هاشمی راانتخاب کرده
است .دراین نمایش ،به جز، (شاه زاده هملت
)تمام شخصیت ها ،شئ هستند. مادر شاهزاده،مجسمه ی پلاستیکی فیل است.عمو
دایناسوراست.ولی لیوان ،لیوان است وماشین اسباب بازی ، ماشین .تقریباٌ همه ی
ابزارصحنه وتمام بازیگران (به جزمیز
وصندلی افشین هاشمی وخودافشین )دریک
((مَجِری ))یا همان صندوق های کوچک ِ عمدا کهنه،{لابدبرای ایجاد فضای پسا
ساختارگرا)جا می گیرند.کمی پس ازآغازبازی شاهزاده ،درصندوق کهنه ،بازمی شود وبه
شکلی غزل واره،درزمانی نزدیک به پایان نمایش ،درداخل صندوق،حضوروغیاب ،انجام می
شود وتمام شخصیت هاوابزار،ازترس گم شدن ،هل می خورند داخل ((مجری)){حواسمان
بایدباشدکه واژه ی, (( mojri)) به معنای بازیگرو واژه ی mejeri به معنای صندوق قدیمی ،عمدابه
کاربرده نشده )نکته ای که درپایان غزل واره ،به چشم می خورد،عدم تحمل محیط بسته ی
صندوق،به وسیله ی شخصیت های تکوین یافته ی
تازه است.درصندوق دراثر{اشتباه}شاهزاده –بازیگر،درصندوق،بازمی شود وابزار
واشخاص،پخش وپراکنده می شوندوتازه،پس از این تکوین اشیا وشخصیت ها،ما می فهمیم که
شاهزاده – بازیگر،پیش ازتعریف ماجرای هملت برای ما،مرده بوده وحتی نتوانسته،مادروعمویش
رابکشد.دیدن این نمایش نامه ،خوب است.
ادبیات کمی فراتر از شیوه هایی که هست درزمینه ی قصه وشعر.نام من ابوالقاسم فرهنگ است.پیش ازاین به جزشعروقصه های گونه گون یک رمان به نام ((خاطرات یک قاتل)) وبک مجموعه قصه به نام ((درمن خلیده ی چهل سال در من خُفته))برگردان به شعر کودکان ِ((سال نو چینی ها)) و.....به چاپ نرسیده هارمان ((ویرانی))و رمان نوجوانان ((افشین))
اشتراک در:
پستها (Atom)
undefined
undefined قصه وشعر
-
چوپیچه پیچیده که دیگر سایه ام وسرت سرت سلامت نگران سونامی اشک های من نباش چوپیچه پیچیده که بادهای ویرانگر نشانه ...
-
وَ دَرد دَرد دَرد که می دود زیر پوست َم ومی درد جانم بامن بودی عزیزم گفتی جانم جان جانانم من خسته ام خسته ام خاتون خسته از خستگی های خُ...