3
غروب هایت که به خاکستری می زد باضربه های فهمیده های فریب به سرخی می زند این بارکسی به نوک کوه نمی رود ما خود؛ کوهستا ن شده ایم شناسنامه های مصادره شده مان را با خود برای خرید ناداشته هامان به بازار می بریم وزیر امواج ریا ،حتی، گم نمی شویم 25 ایستادن 2باره درساعت25 جابه جایی بیم های شبانه بود سرخی ام رابرسنگفرش ها پاشیدم تا زردی ِ پنهان ات را بر آسمان بپاشم 10 10 بار ِ دیگر ایستادیم برآستانه ی ِ آشکار کردن ِخورشیدها تابی فروغی ِ ستارگانت راجشن بگیریم 1 پیش بینی ِ بادهای این روز چندان سخت نبود نورسته های ات همیشه فریب می خورند و دیوانه وار خود را پرت می کنند بیم های شبانه ات را باپنهان کردن ستاره ها تاق می زنی تا در اوهام آشوویتس گم شوی |
ادبیات کمی فراتر از شیوه هایی که هست درزمینه ی قصه وشعر.نام من ابوالقاسم فرهنگ است.پیش ازاین به جزشعروقصه های گونه گون یک رمان به نام ((خاطرات یک قاتل)) وبک مجموعه قصه به نام ((درمن خلیده ی چهل سال در من خُفته))برگردان به شعر کودکان ِ((سال نو چینی ها)) و.....به چاپ نرسیده هارمان ((ویرانی))و رمان نوجوانان ((افشین))
نمایش پستها با برچسب غروب های خاکستری. نمایش همه پستها
نمایش پستها با برچسب غروب های خاکستری. نمایش همه پستها
سهشنبه، اسفند ۱۷
3x25x1x10
اشتراک در:
پستها (Atom)
undefined
undefined قصه وشعر
-
چوپیچه پیچیده که دیگر سایه ام وسرت سرت سلامت نگران سونامی اشک های من نباش چوپیچه پیچیده که بادهای ویرانگر نشانه ...
-
وَ دَرد دَرد دَرد که می دود زیر پوست َم ومی درد جانم بامن بودی عزیزم گفتی جانم جان جانانم من خسته ام خسته ام خاتون خسته از خستگی های خُ...