شنبه، بهمن ۲

رفتن ونرفتن از این تارنما

بی معرفتی است اگر بگویم این سویس وب ،خوب نیست. ولی خیلی کنداست ویادداشت ناپذیر.صدای دوستانی که می خواسته اند بر پیام ها یادداشت بنویسند ونتوانسته بودند،در آمده بود.از این جا کامل نمی روم ولی یک تارنمای تازه راه انداخته ام که نشانی اش را در پیوندها نوشته ام وروی وازه ی" نشانی تازه ام"اشاره کنید،پیدامی شود.

چهارشنبه، دی ۲۹

اُریون فیلمی از علی عصمتی زمانی


ORION ALI ESMATI ZAMANI
3تن در غبار ِشن زار ِکویر گم شده اند: ِیک شناکننده ی ِخلاف ِجهت ِآب،یک زن – مادر ویک پدر ِ قُربانی ِجامعه ی مردسالار؛.دختر،خواسته یا ناخواسته –چه برای به دنیا آمدن وچه برای  ِخلاف ِ جهت  ِِآب،شناکردن- دردام ِصورت ِفلکی اُریون(به معنای مردشکارچی)گرفتاراست.اواُریون(نوعی بیماری درناحیه ی گلوکه دربیمار،حالتی نزدیک به خفگی ایجادمی کند)گرفته است واگر از دام ِاین بیماری ،برهد،واکسینه می شود.او به وسیله ی تلسکوپی به نام اُریون،رصد می شود ودچارِنوعی پرده دری می شود که واژه ی عریان راتداعی می کند. حکایت ِزن –مادر امّا2روایت دارد:یک روایت مربوط به زنی است که عصمتی زمانی ،چهره اش را،آشکار نمی کند.او حافظ باورهای ِکهن است وبه عنوان مادر،برای همه ی دختران نگران است وباگزمه همکاری می کند تایکی ازنسلش قربانی نشود. زن –مادر دیگر امّا؛حضوری فیزیکی دارد:به ویژه زمانی که رد کشیده اش روی چهره ی صورت فلکی اریون،خوش می نشیند.اوج زن-مادری راوی دوم،زمانی است که در کشاکش  ِزن بودن ونگرانی از نابودی شوهر (به خاطرستمی که از ناحیه ی جامعه ی نرینه سالاربر او رد شده است)و مادربودن(به خاطرستمی که از ناحیه ی جامعه ی نرینه سالاربر دخترش وا رد شده است)درگیراست واین درگیری تازمان مرگ به عنوان زن ومردن به عنوان مادر،ادامه دارد.عصمتی زمانی از یک محیط ِکاملا گوتیک به خوبی برای یک بیماری گوتیک اجتماعی خوب بهره می برد وجون به محیطی هندسی و غیر گوتیک می رسد،باهرچه تنگ تر کردن کادر،دختر ِ در حال فرار از 4چوب های اجتماعی راآن قدر بزرگ می کند تا کادر دچارشکستگی شود.لوکیشن کویر؛یکی از لحظات اوج کار عصمتی زمانی است.در این لوکیشن همه چیز می لرزد ومواج است. گوییادر لحظه ی مرگ نیز همه چیز را موّاج می بینیم. اریون،فیلمی است که بارها وبارها باید دیده شود.

سه‌شنبه، دی ۲۸

گونه های من و گونه های نوشتن

 
    گاهی بی آن که پس زده باشی

                                           ویرانی
      آنی که شرم را در خود فرو کشیده
   درکشاکش کشیده های ات 
                            گونه های نوشتن من    سرخ
        تا آخرین 3شنبه شب هرسال:
گونه های ام از زردای زرد تو می نویسد

تاریکی بهانه ی خوبی
برای به آتش کشیدن دل ها نیست

ترس

  زیرِ هجوم ِ سایه ها
       
            و زیر پوستم که

                                  ترسِ
  اَخاف َ کالّناس

  چراغ ِ کدام سِن  روشن است؟

  مدادی دارد راه می رود؟

         بیل ِ قابیل زیر ِ رخت ِ خوابم پنهان

   این موش ها چر ا قوطی های ِ رنگ را

           تا مرگ گاه ِ من ؟

                                   نمی اندیشم  امّا هستم : پناه گرفته ام 

        هنوز صدای ِ کی بوردها و تریک تریک ِ دوربین ها را می شنوم

    توپ های ام پر از باد است یا باروت

 هستم امّا   خوابم نمی برد

   مدادها وفلاش ها آشفته اند

   و َ بوم ها بر سر د ر ِ ویرانه ها آویزان

  ستاره ها را خاموش کنید

 می خواهم دمی بتمرگم






undefined

undefined قصه وشعر