یکشنبه، اردیبهشت ۵



 هنوزبرای مستانه گفتن

سرِشب است

بارِعامِ چشمانت را



هیچ تنابنده ای برنمی تابد



که مستی را تاب بیاورد

پیش ازاین هم دیرکه می شد

ازراه میخانه

درآفریقای چشمت گم می شدم



ونیل مراپس می زد

 کدام مردارتشنه ی محبت نیل است؟

کدام مرداردرگرمای چشمان ِتوسوخت؟



دیگرمستی هم بهانه ی خوبی برای گریه کردن نیست



دیگرمستی هم بهانه ی خوبی برای گم شدن نیست

چهارشنبه، فروردین ۲۶

بله ات را به اولین خواستگارت بگو
من نمی آیم
خرچنگی تخمدان ِ مادیان ِ سپیدم را چنگ می زند
مادیان ام عاشق شده است
یورتمه را پس پسکی می رود
دُم اش گیج می زند
و از زیرِِ دُم
به آهو ویابو چشمک می زند
وچاهارنعل
باباکرم می رقصد
منتظر زیرزبانی نباش
گلستان ِ به تاراج رفته
بویی ازگل نبرده است
منتظراجازه ی بزرگ ترهاهم نباش
پشت ِ درِ خِرفت خانه را
با کلون های باستیل بسته اند
سده هااست که آدینه می شود
جمعه ها پیش از آن که فرهادبخواندهم
روزهای بدی بودند

شنبه، فروردین ۲۲


حواسمون باشه که جریان چندش آورِ عربستان؛باعث نشه که میدون برای فاشیست ها,بازبشه وتوجه مون روازغارت های اقتصادی پرت نشه.خط ونشونی که دارن می کشن خطرناکه.....

چهارشنبه، مهر ۱۶

سه‌شنبه، اسفند ۱۳

چهارشنبه، بهمن ۲

سهل انگاری ده نمکی 5کشته وقالیباف 2زن که1نفرحساب میشه.

ازخودم تعریف نمی کنم دل ام دریایی است
بسیاری دل ا م را ندا زده اند که دریاجوابم بده
امًا آن قدرخروشان است که وقت نمی کند سرش را بخاراند
کولیان بر کناره اش می رقصند
وجویبارکوچکی از آن آبشخور بُز اسمرالدا است
واز قطره های آن گوژ شفا می یابد
ودیگر شخصیت برجسته ای نخواهد بود

سه‌شنبه، دی ۱۷

راست اش را بخواهی جایی ایستانده شده ام ببخشیدکه یواشکی صحبت می کنم پشتاپشتم اندیشه مرگی است رویاروی ام دستگاه دورنگاری است که تاچندی دیگر نه ماننداکنون تنهاسوت می کشد وکاغذهای سفیذبیرون می دهد برق پشت به من ایستاده و لَختی درنگ کرده است چراغ های چندزمانه ی چندگذرگاهه بی رنگ شده اند وسبز نه که برپرده سرخ نریخته که نقاش بی سودای اندیشه ای سترون تمامی رنگ ها را سپید می پندارد آدم ها ماشین ها رَج های در هم شلال نشده ی تابلوهای چهل تکه در خماری بی رنگی ی چراغ ها و بی فرمانی ی رایانه ها سرگردان اند بله من هم به قول شما خودم ایستاده ام با ذست های ام که در وداع با جیب سرگردان اند و هیچ جِیبی رابرای لحظه های آسایش نمی شناسند فعلا ایستاده ام پشت سر برق گویا قرار است او پیش از آن که به دار آویخته شود توبه نامه اش را بر کاغذ سفید پشت چراغ های بی زبان بنویسد دورنگار2باره سوت بکشد رج های تابلوهای چهل تکه در هم شلال می شوند چراغ ها ماشین ها را به مسیرهای از پیش تعیین شده بفرستند منتظرتماس بعدی من نباش خبر مرگ ام را در روزنامه های فردا صبح بخوان

نگاره از:خانمGelareh Tahmasebi

پنجشنبه، دی ۵

وجودشاعران ونویسندگان درهیچ جالازم ترازحکومت های دیکتاتوری ِرانتی نیست.هروقت رانتی جابه جابشه ،یه عده شون گم می شن یه عده شون رورسمامی گیرن!!!!جالبه که همه ی عملیات هم زنجیره ای یه!!!مفته اگه بیرزه
میگن ازمحمدنوری زادخبری نیست...مهدی موسوی واختصاری روهم که گرفتن..تازه چه خبر؟!!

دوشنبه، آذر ۱۱

می ترسم ؛

در آلوده ترین شهرجهان هان!هان!هان!ه ا ن!!!!!!!!!
نفسم سم سم سم بکشم 
عاشق شوم
ودرریزگردها فراموشت موشت موشت موشت شوم

پ.ش:::عکس خفٌت باررابه توان خداکنیدشایدمیان آلودگی هاببینندمان

یکشنبه، مهر ۲۸

undefined

undefined قصه وشعر