یکشنبه، اسفند ۱۳

12 شوخی /جدی برای گندنای دوازدهه ات وسیزدهم آدم کشت

روزهای امسال {بی تو}آن سان مندرس شده که نوروزی ندارم

من به شکل مضحکی عاشق حماقت های مشترکمان بودم

کافی است هوای کابوس های مرا داشته باشی ؛مردن عین نمردن است

شرنگ بوسه های ات ذره ذره جانم راکاسته است ...نه می میرم ونه زنده ام

ای عشق!های و هوی دروغ نمی گذارد نغمه ای بسرایم

آن قدر دورتو چرخیدم تا پاک شد همه آلودگی ز جان

جمعه ها بی تو وباتو دراتتظارموهومات می گذرد

آدم کش بودی ولی مرا آدم حساب نکردی

دل َ م داری است هماره که رویاهای ام بر روی آن می رقصند

راستی یادت هست می خواستم ببوسمت سگ چشمان َت فراری ام داد؟

خنده دار تر از من تویی که عشق را باور داری

بی تو فردایی ندارم با تو تمام دیروزهای ام به فنا رفت

جمعه، بهمن ۲۷

می خوام اعتراف کنم که من عاشق یه آدم 2کاره شدم منظورم ازنظرسنی نیست شایدهم باشه یه وقت هم فکرنکنین این کاره س والا ناراحت میشم ازتون یا اگه فکرکنین اون کاره س نفرینتون می کنم ومی گم الهی جز به جیگر اون فکرتون بخوره حالا که شورای نگهبان گفته اشکال نداره که هرکی دلش خواست میتونه 2کاره باشه من هم پرده هاروکنارمی زنم وازدوست ودشمن نمی ترسم و اعتراف می کنم که یارم یامشغول پرواربندی ِ کابوس هامه ویا داره رویاهامو کشتارمی کنه

یکشنبه، بهمن ۱

وَ

وَ

دَرد دَرد دَرد که می دود زیر پوست َم ومی درد جانم بامن بودی عزیزم گفتی جانم جان جانانم من خسته ام خسته ام خاتون خسته از خستگی های خُرد خسته ام خسته ام از خستگی ها وخشم ها وخشونت ها وخشونت ها وشهوت ها و وحشت  و خشونت های خُرد خسته ام خسته ام خسته تر از آن َم که شراب چشمانت بامن بودی عزیزم وچشم ها ام یارای خشکیدن دار دار دار دارم زده دوری ات ونزدیکی ات و  درد که از تو رد می شود وبه یاد دوری از یار و دار ودیار ویار یار چونان که در کنارش سر می رود هو هو هو حوصله ام آه آه آخ خسته ام مرگ َم مردی در هم شکسته ودرخود غنوده بود که رویاروی خودش ازهم گسسته بود و پیوسته بود با تبری خونین از زخم بودن ونبودن با تو و قدم آهسته آهسته می رفت و ریشه های اش را می زد و قدم آهسته آهسته و گسسته پیوسته می رفت تادر شراب چشمانت باتو بودم عزیزم و درد که می دود ومی رود باتوکه خودم خودم که تو بودی بودم عزیزم

جمعه، دی ۲۲

پرسشِ من ِ مُرده ازشما زنده ها!!!!!!!!
این مرد یک بار دیگر؛خرفت شده است؟
من هم ماننداین مرد وقتی زنده بودیم؛بهبهانی بودم.پیرکه می شدیم ودرآمدنداشتیم وارث ومیراثی هم اگرنداشتیم؛ما را می بردنداطراف بهبهان ودرشکاف تپه ها،جوری که نتونیم برگردیم ؛می گذاشتندتا بالاخره بمیریم.این مرد،پیش ازمرگش هم مایه ی عذاب بود..ماهمه چشم به راه بچه هامون بودیم که پشیمان شوند،ولی این آدم همه ش منتظر یک عاج فیل بود..تا...مرده اش کمتر از زنده اش نیرزد!!!!!خرفت زده بود ..آخرش هم شبی تو خواب هی دادکشید:عاج فیل! عاج فیل تا پروازکرد وازتپه افتاد و سقط شد..گفته بودند؛خرفت خونه نیست وتوبلادغربت،مجاورشده ولی گندش در آمد وزن وبچه اش مجبورشدند،خاکش کنند.الآن هم مایه ی عذاب است.وقتی زن وبچه اش می آیندبالای گورصاحب مرده اش وگریه وشیون می کنند؛فکرمی کند؛آن ها توزندگیش ؛دوستش داشته اند وکاسب کارانه وبه خاطر زبان مردم گریه نمی کنند. شما بگویید؛؛؛اوپس ازمرگش باز خرفت نشده؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!مرده وزنده می گویندشده خودش می گویدنه 

سه‌شنبه، مهر ۱۱


تاتارهای تارنوازوحشی چشمم شب های بی تووبی تار
سوی کمی دارندتاتارزنان تا کوی گیسوان تو بتازند
تا رقیبان تاردل رابتارانند
لختی درزیر تارهای گیسوانت بیاسایند
وتارهای گیسوان ات را
بنازند یابنوازند یابتاراجانند
...

راستی خبرهای تازه ای برای ات دارم
به گوششان برسان راستی خبرهای تازه ای برای رقیبانم دارم:::

تاتارهای چشم ام آن سان بی تار وتارهای گیسوان ات
روبه کوی تاری می روندکه درشب های تار دیگرکوی توراازکوی رقیبان بازنمی شناستد رامش گری را از یاد برده اند وشاید دیگرتوان نوازش گیسوان درانتظار نازونوازش ات را ازدست داده اند
تاتارهای چشم ام از اسب واصل افتاده اندوبیمارند
تاتارهای چشمم درانتظاربیطارند
آه!!!معشوق روزهای شب زده ام وشب های دیجورم

تا تارهای گیسوان ات در انتظارچشمان ام
روبه سپیده نرفته اند
تا آفتاب شادی چشم رقیبان ام بالانیامده
تااز کوچه کوچه های کوی تو گریان وسربه زیرنکوچیده ام
تارهای گیسوان ات رابه بادبسپار
ویرانم کن
می خواهم درزیرسایه ی گیسوانت دمی بیاسایم

جمعه، خرداد ۲۶

دعوت به مراسم خیارچنبرخوری زیرسایه ی عروه الوثقی


دعوت به مراسم خیارچنبرخوری زیرسایه ی عروه الوثقی
گفت:بروسریخچال،خیارچنبرهنوزنوبره.دیوانه شدم ازدستش. می خواستم باویلچرش پرتش کنم به درک.خودم روکنترل کردم وگفتم:دست بردارمرده شورخیارچنبروتو و...خنده اش نگذاشت فحش هایم راشروع کنم.گفتم:برایه خیارچنبرخوردن سرباغ 15 سال حبس کشیدم ازدست شماها. خندیدوگفت:چراناراحتی تورفتی خیارچنبربخوری گرفتنت.،گفتن هوادارتشکیلاتی.به من هم گفتن:به این عروه الوثقی آویزون بشی تمومه.30ساله که ریسمون به اون کلفتی،نخاعمو پیوندنمیده.

یکشنبه، خرداد ۷

مرگ تخیل یامرگ شعریاجنجال فلسفیدن؟

این روزهامانندروزهای دیگرِ پس ازشکست های ِتاریخی ِجنبش های اجتماعی ِبی تشکیلات ،نوعی غوغاسالاری برهمه ی عرصه ها   حاکم است واین ناشی ازبی عملی سیاسی واجتماعی است.زمانی که ملتی دچارتوهم توان انقلابی می شودولی دردرون خودش پوچی وبی مایه گی تاریخی اش رادراین مقطع تاریخی ،فراموش می کند. دیالکتیک درونی گریزناپذیر واژه{که پری رویانه درلباس های گونه گون رونمایی دمادم می کند}وگستره ی دیالکتیکی ِ بازهم گریزناپذیراندیشه؛ جای خودرابه غوغاسالاری می دهدتافقرتاریخی دمادم قهرمان پروری برای درهم شکستن قهرمانان خودرالاپوشانی کند.یعنی نوعی ((فراربه جلو))باژست ایجادجهش اندیشه جای بررسی نقادانه ازخودرامی گیرد.دراین راستا،گروه هایی ازروشن فکران با راه اندازی جوایزغیردولتی ِ  پرچم ِماهنوزشکست نخورده ایم خودرابرمی افرازندودربرابرگروهی دیگردربرابر این گروه صف می کشند. گروهی مرگ شعررااعلام می کنند تابگویند،فکرنکنیدفقط قهرمانی مرده است،بلکه شعرنیزمرده است .دربرابریکی قصه را جایگزین شعرمی داندویکی دیگرتشکیلات جدیدبررسی مرگ شعر راه می اندازد ویکی دیگرکانونِ مخالفانِ مرگ شعر را راه می اندازد.درنتیجه قهرونازهای روشن فکرانه ؛شکل ادبی ِ راه اندازی تشکیلات گوناگون می شود ودسته ها دایم پروخالی می شوند وجابه جایی مولکولی پیدامی کنندواتهام زنی واتهام خوری ،مرهم خنده داری می شود،بردرد شرم ازخودوناتوانی دررهبری توده هایِ به هم ریخته ی سازمان ناپذیر.این بیماری ِگریزناپذیرِهنرمندِجهان ِغیرآزاداست ؛که چه بخواهدوچه نخواهد وچه ژست سیاسی بودن رابگیردوچه خودش را فارغ ازسیاست نشان دهد،خودش راپنهانی هم که شده باشد،متعهدبه نجات مردم می داند.من فلسفه نمی دانم ولی چندنکته ای راکه نه علمی است ونه فلسفی ،ولی پوششی است برای ندانم کاری ِخودم  رامی نویسم:1-تا توان خیال ورزی دربشرهست؛ مابه ازای بیرونی پیدامی کند،که یکی ازاشکال آن واژگانی شدن تخیل است ؛وشعر،نزدیک ترین راه بسیاردشواروزیبای این واژگانگی است.2_پیش وپس ازبه وجودآمدن هرواژه،براثربرداشت های گونه گون شنیداری،(ازشکل ناگرفتگی تارهای صوتی تاهماهنگی ویا ناهماهنگی لحظه ای استخوان های درون گوش)ویاهوشیواری وناهشیواری د ما د م واژه بین و واژه شنو،خون هاریخته شده ومی شود ولی نیاز زیبایی شناسانه ی غیرقابل سرکوبی وسیراب نشدنی به واژه(هرچندبرای اثبات هستن و بودن هم نباشد) ؛وشعرپاسخی هرچندآنی است به حس سرگشته ی بشر.3_نگرانی ازمرگ شعرنوعی باورنداشتن هژمونی گریزناپذیردیالکتیک وجود است واگربپذیریم یانه،که هرباردیدن ویاشنیدن واژه ،سنتزی است که ازجدل درونی واژه برمی خیزد ویاسرگردان باشیم دراین وادی نگران مرگ شعرخواهیم بود.به هگل ومارکس بودن هم وابسته نیست.ازهراکلیتوس تااوتیدم(جدل) افلاتونی گرفته تا نوهگلی و...اشکال گونه گون واژه رابه نمایش گذاشته اندواین سیرسیری ناپذیرِ اندیشه ورزی است که دردوره ها ومقاطع شکست تاریخی ،اجتماعی وسیاسی ؛اشکال جهشی پیدامی کند..........

پنجشنبه، اردیبهشت ۲۸


پرسیدن:آخه 100 هزاردلارگذاشتی براکشتنش ؟مگه چه قدردرمیاری؟






گفت:3میلیاردها






گفتن: اون پولا که توایرانه؟






گفت: نه ازحماقت مردم 3000میلیاردهاهم لاپولی.انگارفهم نداری زده به نوندونیمون

جمعه، اردیبهشت ۲۲

و اذا شاهین َ درفلق
*و بهایم وددان برآشفتند*پس جان هاشان رامتحدگردانیدیم*به راستی که ماتحمیق کنندگانیم*پس کله های آن هارابه سماء ودم هاشان رابه سماع درآوردیم*به درستی که مادم جنبانانیم*وچون شاهین به اوج درآمده بود*به اسافل همه ی بهایم وووزلًاچپانیدیم*به راستی که مالیدرچرخانندگانیم*وشاهین چون بال می بست ومی گشود* به راستی که مابربال موج سوارانیم*پس آن گاه خورشیدحقیقت راستاریدیم*به درستی که ماعورت پوشانیم*پس برشمااست که لایخاف رافراموش ننمایید*که ماخود اِندِ خوف ایم وخفت آورانیم*پس برشمابادکه لاریبَ ریپ *که ماریپ زنانیم

چهارشنبه، فروردین ۲۳

گُم گفته


 هنوزبرای مستانه گفتن 

سرِشب است

بارِعامِ چشمانت را

هیچ تنابنده ای برنمی تابد

که مستی را تاب بیاورد

پیش ازاین هم دیرکه می شد
ازراه میخانه
درآفریقای چشمت گم می شدم
ونیل مراپس می زد

 کدام مردارتشنه ی محبت نیل است؟
کدام مرداردرگرمای چشمان ِتوسوخت؟

دیگرمستی هم بهانه ی خوبی برای گریه کردن نیست

دیگرمستی هم بهانه ی خوبی برای گم شدن نیست

یکشنبه، بهمن ۲

دور

ودرجداشدن های بی مورد
کنارموردهای سبزخانه های نفتمیان
که نفت نمی پرد تا جانم نپرد
زیرفشارلعنتی پرانتزهای طاق نصرت ابروان تو
بی هوش می شوم
وازمواضع ام عقب می روم تا قزوین
که به عرفان عارف نرسیده
ازخودم 
از تو دور شوم 
ودر رصدخانه ی کینه ازتوبگویم 
وجان تورابشنوم که جان تو نزدیک....دور....دور

جمعه، شهریور ۴

nevisande2011.persianblog.ir SEO Stats and Site Analysis

nevisande2011.persianblog.ir SEO Stats and Site Analysis

بله ات را به اولین خواستگارت بگو
من نمی آیم
خرچنگی تخمدان ِ مادیان ِ سپیدم را چنگ می زند
مادیان ام عاشق شده است
یورتمه را پس پسکی می رود
دُم اش گیج می زند
و از زیرِِ دُم
به آهو ویابو چشمک می زند
وچاهارنعل
باباکرم می رقصد
منتظر زیرزبانی نباش
گلستان ِ به تاراج رفته
بویی ازگل نبرده است
منتظراجازه ی بزرگ ترهاهم نباش
پشت ِ درِ خِرفت خانه را
با کلون های باستیل بسته اند
سده هااست که آدینه می شود
جمعه ها پیش از آن که فرهادبخواندهم
روزهای بدی بودند

شنبه، مرداد ۲۲

سرگین گردان


این که بگردی و ریزه ای سِرگین پیداکنی وبغلتانی و بغلتانی تا ریزه های دیگر به آن بچسبند و با خاک درآمیزد و هی بزرگ و بزرگ ترشود و کروی ؛می تواند کاری باشد ،کارستان بودن اش را اما نمی دانی  ..... ممکن است ؛بخشی از سرمایه علیه بخش دیگری از سرمایه (شما بخوانید ؛؛ همان بخش}قد علم کرده باشد.

چارلی چاپلین ،پیش یا پس از آن که نامه ای به دخترش بنویسد،مدت ها تمرین کرده بود تا کره ی زمین را بتواند روی انگشتان اش بچرخاند ،که چرخاند.

این که دست ها ی ات کوتاه ترباشند و حالت فنری بیش تری از دست دیگران داشته باشد،می تواند امتیازی باشد ولی نه چندان که پاهای ات باید درازترباشند و فنری تر....

ممکن است ملاعمر،همان ،جرج باشد وبن لادن ،همان ،جرج دبلیو سی بوش و گوشه ای از یک شخصیت، علیه گوشه ی دیگر شخصیتی {شما بخوانید همان شخصیت}،قد علم کرده باشد......

چارلی چاپلین ،پیش یا پس از ساخته شدن فیلم ((روزی روزگاری ،آمریکا))،حس کرده بود که روزی دخترش ،روزی میهمان جوجه پدرخوانده ای می شود و پس از شراب خواری ،سواررولزرویس آن مرد می شود.

این که درلسان عرب، تو را جُعَل گویند که هم به معنی  اُجرت و دست مزد باشد و هم به معنی سرگین گردان ،می تواند خوب باشد، اما این که هندیان براین باورباشند که پیش ازآن که این شوی ،آدمی زاده ای بوده باشی ؛سوداگر یا پژوهش گرمی تواند، بد باشد..

ممکن است ،گردش برای یافتن بن لادن ،گردشی دریک چرخه ی کروی {باید بخوانید سرگینی } ، باشد برای پیداکردن خود....

چارلی چاپلین ،پیش یا پس از آن که در نامه ای به دخترش بنویسد؛تن ات را هرگزمفروش،مدت ها به رو خوابیده بود تا بتواند ،جلوی دوربین با بلند کردن باسن ،کره ی زمین را به هوا پرتاب کند و کرد.

این که مادرت همیشه ازپاهای انبُرکی تو تعریف کند ،می تواند خوب باشد ولی این که گلوله ی سرگین نافرمانی کند و در برابر انبرک پاها ی ات مقاومت کند ،می تواند بد باشد.

ممکن است بحران ،آن قدر دامن گیر سرمایه شده باشد که مرده شور مجبور شده باشد{شما بخوانید ؛آش ان قدر شور شده باشد که آشپز }،بگرید{شمابخوانید توی سرخودش بزند...}

چارلی جاپلین ،پیش یا پس از ان که مردم رابخنداند،مدت ها می گریست و پیش یا پس از ان که با لباس هیتلر فریاد بزند ،مدت ها در پستو و پَسَله ،زیر فشارمک کارتیسم ،فریاد کشیده بود..

این که قصه نویسی میان این همه سوژه و شخصیت ، تو را و سرمایه را ،چارلی چاپلین را و بوش را و ملا عمر را و بن لادن را و هیتلر را و مک کارتی را انتخاب کرده باشد ،می تواند کاری باشد،کارستان بودن اش را نمی دانی.........  

                                                                       شهریور83     ابوالقاسم فرهنگ

یکشنبه، مرداد ۱۶

گم های گم شده

درپس زمینه ی ذهن ام  درزمینه ی رویاهای ام پیشاروی کابوس های ام  و درهمین آنی که برای تو می نویسم  و درهمین آنی که برای خودم می نویسم چیزی گم شده است  تو گم شده ای  من گم شده ام  راست اش چیزی نبوده که گم شده باشد  کهنه ترین پیش آمد همان تازه ترین پس آمداست که درپی ساختمانی بی پی بنیانی پی درپی دارد این کهنه ترین پی آمد همان پیش آمد ی است که برای پیش آمدن پا پس کشیده وپیش نمی آید من درتو آن سان گم شده ام که پیدانمی شوی تو درمن آن سان گم شده ای که پیدانمی شوم من و تو همیشه منهای ما بوده ایم یک مجموعه ی تهی درمن پرنشده است  و تو ازمجموعه های تهی پرنشده ای این ها چاله نیست سیاه چاله نیست من که نقطه ای  نبوده ام  تو که نقطه ای نبوده ای کدام ما هیچ نبوده ایم به گمانم گم شدن های من دگرشوندگی فریادهای هردم کتک خورنده نیست که آن سان درخود فرو ریخته شده باشند که خم ناله شده باشند نه  درهم شکستن فریادها وخم ناله شدن آن چیزی نیست که ما فریادمی شناختیم چیز دیگری هم نیست ازواژه کم تر  و یا بیش تر است پس واژه نیست من نقطه نبوده ام تو نقطه نبودی  پس واژه نیست اکنون که گم شده ام درتو من کیستم   اکنون که گم شده ای درمن  تو کیستی  در پس زمینه ی ذهن ام که از جنینی کتک خورده است   در زمینه ی رویاهام  که فریب کاری واژه بوده است پیشاروی کابوس های ام که واژه خواهد بود  و درهمین آنی که نقطه کمک می کند تا واژه  هستی  خود راباز یابد  چیزی گم شده است تو گم شده ای  من گم شده است  جائی نبوده که گم شده باشیم سرگردانیم که گم شویم یا پیدا 

سه‌شنبه، مرداد ۴

هملت به روایت محمدچرمشیر


این هملت گوشی همراه دارد.با ماشین به گردش می رود و بودن یا نبودن مساله اش نه ،شاید دغدغه و وسوسه اش هم نباشد. این نمایش نامه بانام ((شاهزاده ی اندوه))،نوشته ی نمایش نامه نویس بسیارپرکارآقای محمد چرمشیر است که کارش رامی شناسد.ازتازه ترین اندیشه های هنری آگاهی دارد و شاید بدون این که اصرارداشته باشد،ساختار رادرهم می شکند.وقطعیت رابه شوخی می گیرد. این نمایش در تالارسایه تئاترشهر درحال اجرا است .آقای محمدعاقبتی کارگردان آن رانمی شناسم ، ولی بازیگر (کار ، تک بازیگراست)خوبی به نام افشین هاشمی راانتخاب کرده است .دراین نمایش ،به جز، (شاه زاده  هملت )تمام شخصیت ها ،شئ هستند. مادر شاهزاده،مجسمه ی پلاستیکی فیل است.عمو دایناسوراست.ولی لیوان ،لیوان است وماشین اسباب بازی ، ماشین .تقریباٌ همه ی ابزارصحنه  وتمام بازیگران (به جزمیز وصندلی افشین هاشمی وخودافشین  )دریک ((مَجِری ))یا همان صندوق های کوچک ِ عمدا کهنه،{لابدبرای ایجاد فضای پسا ساختارگرا)جا می گیرند.کمی پس ازآغازبازی شاهزاده ،درصندوق کهنه ،بازمی شود وبه شکلی غزل واره،درزمانی نزدیک به پایان نمایش ،درداخل صندوق،حضوروغیاب ،انجام می شود وتمام شخصیت هاوابزار،ازترس گم شدن ،هل می خورند داخل ((مجری)){حواسمان بایدباشدکه واژه ی, (( mojri)) به معنای بازیگرو واژه ی mejeri به معنای صندوق قدیمی ،عمدابه کاربرده نشده )نکته ای که درپایان غزل واره ،به چشم می خورد،عدم تحمل محیط بسته ی صندوق،به وسیله ی شخصیت های تکوین یافته ی  تازه است.درصندوق دراثر{اشتباه}شاهزاده –بازیگر،درصندوق،بازمی شود وابزار واشخاص،پخش وپراکنده می شوندوتازه،پس از این تکوین اشیا وشخصیت ها،ما می فهمیم که شاهزاده – بازیگر،پیش ازتعریف ماجرای هملت برای ما،مرده بوده وحتی نتوانسته،مادروعمویش رابکشد.دیدن این نمایش نامه ،خوب است.

سه‌شنبه، تیر ۲۸

11 11 11 11


 ِ 11 ِ 11  ِ 11
و عقزب هیچ گاه  روئ 11 ِ11 ِ  11   اَُم  برج ِ 11 رَج نیانداخت

همیشه  قمر 11روز از خورشید عقب نمی مانَد

و زلف ، زلف کج   و انجیرخواری ِچشم ِ تو

                                  خار خار تن ام را نه    نه

این بازی  اشکنک  ندارد

      و فار ثُم الدًار  و  دارثم الفار

و  دار ثم الجار وجار ثُم الدًار

بی جار    درگوشه ای از لرستان    نه  کردستان

خواب فلوجه  رانمی بیند

و رفسنجان خواب به خواب می شود  درپسته ی کارون

و  نَشمه   نَشمه ی افیون

و عقزب هیچ گاه  و همیشه روی 11 ِ 11 ِ 11  اُُم ِ برج 11

و خُرما همیشه 11روز از پسته عقب نمی ماند   پس می افتد

و11 د رخت کُنار و11 درخت بی عار و11 بسته فار و11 دار

         این بار دارها  خاج نیستند    و گشنیز  در زیر ِ دل  ذله می شود

 درثانیه ی 11  و 11 ِ 11  اَُم ماهی که به برج نرسید

                                                       حالا نوبت اسپیک است و گفتمان

و11 ِ خشت روزِ 11  اُم ِ دل  روی ِ11 ِ گشنیز   ولنتاین؟

نه 21  می آید  و آس   پاس می دهد به دل

                           امشب 11 کوسه از کارون به جویبار ماهی سیاه    سرازیر

نه  خواب ام نمی آید    ازپای فتاده  سرنگون خواهم رفت

((زیراکه به دیدنت  شتاب است مرا ))

زمان 11 ِ 11 ِ دیجیتال نیست

          بخواب ای دختر نازم   بخواب ای شوخ طنازم

ل ا ل ا  لا  ل ا     ل ا ل ا لا ل ا  لا ل ا  لای لجن   جِن   

سه‌شنبه، تیر ۱۴

آریوبرزن

آه آریو!!   آریو!!

 کاش نام تورا عربو می گذاشتیم تا زابراه نشوی

واسبت راباخری خرتراز خرعوض می کردیم

وپشه ای زیر دمت می گذاشتیم

تا برافراشته بماند

نگران نباش !

من  آن قدر تکان می خورم تا به جرم مجسمه بودن

قاطی اسبان ساروی نشوم

نه نگران نباش!

من کم تر تکان می خورم

از رقص لهو ولعب آرام تر-  -خیالت راحت باشد

کم  می چرخم که گنابادرا به شلاق سماع نکوبند

گفتم نگران نباش!

باور کن به اندازه ی خر می فهمم

آن قدر می فهمم که در مقدونیه

کم تر از یاسوج از تو می ترسند
به مدعی نیزپیامک بفرست؛؛؛
کنیه ات به معنی ِ سوار  بر روی زن نیست

شنبه، تیر ۱۱

zyxelخیلی کندهdelsaخالی بنده

خوب قبول ،تحریم هستیم ولی هنوز می توانیم ،شرافت ِکاری داشته باشیم.چندوقت قبل رفتم مخابرات منطقه برای درخواست اینترنت پرسرعت؟؟؟!!!!!!!!!!!!! خانگی. گفتند پورت نداریم.چار 5 ماه بیشتره که پورت نداریم.گفتم؛چه کنم و چی کار کنم؟گفتندبااین شرکت های خصوصی تماس بکیر.لیست وشماره تلفن 10 شرگت را دادند.با شاتل تماس گرفتم. گفتند؛برا شماندارن،برا ما دارن.یک ماه بعد،بازدوبندی که با شرکت دلسا داشتند؛یک مودم زایکسل را به من فروختند.1-مخابرات به اصطلاح خصوصی شده،یواشکی پورت دارد ولی آدم ها آدم نیستند2-زدوبندشاتل با شرکت دلسا

به هرحال پس از یک ماه انتظار بلانسبت دنیا گل به روی اینترنت دنیا لاک پشت را رنگ کردند وبه جای اینترنت یوز پلنگی دادن ویا برعکس.بگذریم که من  بیشتر اوقات از دایل آپ استفاده می کنم که سرعتش بیشتراست.به هرحال مودم بلانسبت وارانتی و گارانتی دار زایکسل  در قسمت پاور خراب شد. تماس گرفتم ،که این دستگاه هنوز چله اش نیفتاده خراب شد.گفتند بیارین ،عوض می کنیم. هلک و2لک رفتم تا وزرا.آقایی به نام غضنفری منکرشد.می خواست دستگاه را 48 ساعت بازداشت کنه تاببینم چه کار می تونه برام بکنه.خلاصه می خواستند خسته کنند و آزار بدهند ومدتی هزینه ی رفت و آمد و این جور چرخوندن ها.گفتم وعده ی تعویض و وعده های زمان فروش ووعده ی 2 ساعت پیش همکار؟افاقه نکرد.چون اهل اماله کردن هم نبودم،گفتم در وبلاگ های ام بنویسنم؟:نیشش باز شد ولی تا بناگوش نرفت.خوب می دونست که یک شیر توخریه که هیچ خرتوشیری ؛این قدر حال نمیده!!!!لابد شرکت دلسا هم خودیه.این مردم ماشاء اله با غیرت هستند که نخودی اَن.

سه‌شنبه، خرداد ۳۱

دکترسیدصالح حسینی پرکشید

با درود برخوانندگان این مطلب.:پس از اتتشاراین یادداشت یکی از دوستان بسیار خوبم به نام مهران بقایی این خبر راپی گیری کرده بود وخبر اصلی مبنی بر مرگ عزیزمان دکتر سید صالح حسینی ،به غلط منتشر شده بود.شخصی که فوت کرده اند؛زنده یاد میرصالح حسینی شاعر وفضولی شناس بوده. که مرگ ایشان رانیز تسلیت می گویم.


گردآوری زندگی نامه ی هنرمندان ،بین سال های ۱۳۸۰ تا ۸۵ فرصت زیبایی بودکه بابسیاری از نقاشان ومجسمه سازها،خوشنویسان ،آهنگ سازان،تدوین گران فیلم،نمایش نامه نویسان وسایرهنرمندان از جمله،شاعران ونویسندگان استان های چهارمحال وبختیاری،کهگیلویه و بویراحمد،خوزستان وکردستان ؛هم نشین شدم .بسیاری از آن هادریادمن باسماجتی دوست داشتنی مانده اند.یکی ازآن هاپژوهشگر ومترجم بسیار توانای سنقری ساکن اهواز،جناب استاد آقای دکترسیدصالح حسینی بودکه دیروزاز کوچ این خستگی ناپذیر،خبردارشدم.زنده یادصالح حسینی،کارشناسی ارشدزبان وادبیات انگلیسی دانشگاه پهلوی(دانشگاه شیراز کنونی)که درآن زمان از معتبرترین دانشگاه های دنیابود،رادرسال۵۲ گرفت ودرسال۱۳۵۸مدرک دکترای دانشگاه جرج واشنگتن را گرفت. دکترسیدحسینی افتادگی ودانایی وانساتیت را باهم داشت وانسانی داناوزیبا بود.ازکارهای به یادماندنی وی برگردان کتاب باارزش نورتراپ فرای با نام رمزکل کتاب مقدس وادبیات بود.برگردان کتاب های ((دل تاریکی)) و (( لرد جیم ))  جوزف کنراد،برگردان ((آخرین وسوسه ی مسیح))و((گزارش به خاک یونان))از نیکوس کازانزاکیس((به سوی فانوس دریایی))ویرجینیا ولف((قمارباز)) داستایوفسکی و.....و....و....

دکترسیدحسینی دوکتاب((بررسی تطبیقی خشم وهیاهو وشازده احتجاب)) و((گلشیری،کاتب خانه روشنان))راباهمکاری پویارقوبی در باره ی زنده یاد هوشنگ گلشیری وکتاب های((گل های نیایش))و ((نیلوفرخاموش))رادربررسی کارهای زنده یاد سهراب سپهری و.....و....و....نوشت ومنتشرکرد.زنده یاد درسال۱۳۳۵درسنقرکرمانشاه به دنیاآمده بود..یادش درمیان یادهامان گم مبادا!

undefined

undefined قصه وشعر